جدول جو
جدول جو

معنی گوش مجی - جستجوی لغت در جدول جو

گوش مجی
سخن در گوشی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
صدف، غلاف صدف، گوش دریا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش مالی
تصویر گوش مالی
مالیدن گوش کسی، کنایه از تنبیه و ادب کردن، گوش تابی، برای مثال چون جفا آری فرستد گوش مال / تا ز نقصان وا روی سوی کمال (مولوی - ۳۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش موش
تصویر گوش موش
مرزنگوش، گیاهی خوش بو از خانوادۀ نعناع با گل های سفید که مصرف دارویی دارد
انجرک، مرزه گوش، آذان الفار، اناغالس
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
گیاهی است که آن را مرزنگوش خوانند و آن خوشبوی می باشد و برگ آن به گوش موش می ماند و به عربی آذان الفار خوانند. (برهان). گیاهی است که آن را مرزنگوش خوانند و مرزموش است و مرزنجوش معرب آن است و عرب آن را آذان الفار می گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). ریحان داود. (واژه نامۀ گیاهی). مرزنگوش. مرزنجوش. مردقوش. رجوع به مرزنگوش و حاشیۀ برهان قاطع چ معین ذیل مردقوش و مرزه گوش و مرزنگوش و واژه نامۀ گیاهی دکتر اسماعیل زاهدی ص 116 و ص 129 شود، یک گونه گل که نام علمی آن پاریتاریا کرتیکا و نام عربی آن حشیشهالرمل و حشیشهالزجاج می باشد. (واژه نامۀ گیاهی دکتر اسماعیل زاهدی ص 132)
لغت نامه دهخدا
صدف را می گویند و آن غلاف مروارید است، (برهان)، نوعی است از صدف که به گوش ماهی ماند، (رشیدی)، گوش دریا، (آنندراج)، حرج، (مهذب الاسماء)، ذبل، (منتهی الارب)، صدف، (بحر الجواهر)، منقاف، نوعی گوش ماهی، (از المنجد)، ودع، ودع، (بحرالجواهر) :
مرا یک گوش ماهی بس کند جای
دهان مار چون سازم نشیمن،
خاقانی،
من و گوشۀ کهتر از گوش ماهی
که گیتی چو دریا مشوش فتاده است،
خاقانی،
چنان تنگی در او از جوش ماهی
که نبود جای در در گوش ماهی،
سلیم (از آنندراج)،
شد از موج آن بیکران بحر قیر
پر از گوش ماهی هزارآبگیر،
ملاعبداﷲ هاتفی (از آنندراج)،
، پیاله که از صدف سازند، (برهان)، پیالۀ صدفی، (رشیدی)، پیالۀ شراب ازصدف، (از مجموعۀ مترادفات ص 83) :
یک گوش ماهی از همه کس بیش ده مرا
تا بحر سینه جیفۀ سودا برافکند،
خاقانی،
یک گوش ماهیی بده از می که حاضرند
دریاکشان ره زده عطشان صبحگاه،
خاقانی،
باده به گوش ماهیی بیش مده که در جهان
هیچ نهنگ بحرکش نیست سزای صبحدم،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
و در تداول عامه گوش شور، آلتی که بدان گوش شویند، آلتی طبیبان متخصص گوش را محض شستن گوش، (یادداشت مؤلف)،
آنکه گوش شوید، که به شستن گوش پردازد
لغت نامه دهخدا
(بُ)
قطع گوش، عمل گوش بر. رجوع به گوش بر و گوش بریدن شود
لغت نامه دهخدا
گیاهی است از تیره گزنه ها که یکساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش بیضوی و منفرد و کامل و گلهایش سبز رنگ و دارای آرایش گرزن میباشند. ارتفاع این گیاه بین 30 تا 80 سانتیمتر است. غالبا گیاه مذکور روی دیوار های مخروبه و دور از سکنه میروید. در طب عوام بصورت ضماد و جهت رفع ناراحتیهای بواسیر بکار میرود بعلاوه بعلت دارا بودن مقدار کمی نیترات پتاسیم مدر نیز میباشد اذن الفار حشیشه الرمل حشیشه الزجاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
غلاف صدف را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه گوش را بشوید و پاک کند، آلتی که پزشکان بتوسط آن گوش را شستشو دهند
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن گوش قطع گوش، بحیله پول و مال از دیگری گرفتن مغبون کردن در معامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
صدف، غلاف صدف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
صدف
فرهنگ واژه فارسی سره
استراق سمع، تنبیه کردن، گوش مالی
فرهنگ گویش مازندرانی
شنیده شده، گوشزد، سخن رازگونه و آهسته، سخن زیر گوشی، عمل سر بریدن گاو گوسفند در جشن ها و عروسی ها
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرگوشی حرف زدن درگوشی گفتگو کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع علف هرز که شبیه صدف دریایی است
فرهنگ گویش مازندرانی
هزارپا
فرهنگ گویش مازندرانی